...

دل تنگم  

 

سکوت

سکوت
سرشارازناگفته هاست
مارگوت بیکل
ترجمه: احمد شاملو   

 
برای تو و خویش
چشمانی آرزو می کنم
که چراغ ها و نشانه ها را
در ظلمات مان
ببیند
گوشی
که صداها و شناسه ها را
در بیهوشی مان بشنود
برای تو و خویش، روحی
که این همه را
در خود گیرد و بپذیرد
وزبانی
که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون کشد
و بگذارد
از آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوئیم

وصیت نامه ی وحشی بافقی

روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد

مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید

بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ

جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید

روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد

روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفــــت

 


ای کاش

هیچوقت آرزوی مرگ نکرده بودم ولی الان واقعا می خوام بمیرم البته با مامانم چون مامانم تحمل مرگ منو نداره

عجب دردی درد جدایی

عجب دردی ...گشنت باشه نتونی بخوری . تشنه ات باشه نتونی بنوشی عجب دردی درد جدایی



ای خدا