صبر

طعمش‌تلخ‌بود. تلخی‌اش‌ را دوست‌نداشتیم. نمی‌دانستیم‌که‌دواست. دوای ‌تلخ‌ترین‌دردها. نمی‌دانستیم‌معجون‌است. معجون انسان‌شدن. گمش‌کردیم. شیطان‌از دستمان‌دزدید. بی‌طاقت‌شدیم‌ و ناآرام. دهانمان‌بوی‌شکایت‌گرفت‌و گلایه... ‌و تازه‌فهمیدیم‌نام‌آن‌اکسیر مقدس، نام‌آنچه‌از دستش‌دادیم، «صبر» بود !!

 

دیگر عزم‌آهنی‌و طاقت‌فولادی‌نداریم، دیگر پای‌ماندن‌و شانه‌سنگی‌نداریم. انگار ما را از شیشه‌و مه‌ساخته‌اند. برای‌شکستن‌مان ‌توفان‌ لازم‌نیست. ما با هر نسیمی ‌هزار تکه ‌می‌شویم. ترک ‌می‌خوریم. می‌افتیم، می‌شکنیم، می‌ریزیم‌و شیطان‌ همین‌ را می‌خواست

نظرات 5 + ارسال نظر
کهکشان جمعه 13 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ق.ظ http://www.thegalexy.blogsky.com

بسیار زیبا بود.موفق باشید

هانی یکشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 ب.ظ http://parvazeeshgh.blogsky.com/

سلام

بنظر من طعمش بسیار شیرین و دلرباست - من صبر را دوست دارم - یه جورایی باهاش حال می کنم - شاید برات عجیب باشه اما من عاشق صبر کردنم

من حوصلم از صبر کردن سر نمی ره - دوستام هم همینو می دونن و یرای اونا هم جالبه - نمی دونم از کی اینو فهمیدم - اما صبر کردن واقعا بنظرم سخت نیست باید یاد بگیری چجور ازش لذت ببری

اما با پست قبلیت موافقم - من بسیار سخت به کسی اعتماد می کنم - اما نمیزارم اون بفهمه که هنوز بهش اعتماد ندارم - بهش فرصت کافی میدم تا کاملا خودشو برام رو کنه - شاید اینم بخاطر صبر زیادم باشه - شاید !!!!!

برات یه سبد گل های لاله واژگون در خیالم ترسیم کردم

دریافتشون کن

کردی ؟؟؟

بای تا های

مدی دوشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 08:37 ب.ظ http://madikhanoom.blogsky.com

سلام امیدوارم سال خوبی داشته باشی...پیش منم بیا....منم خیلی بی طاقت شدم

مدی شنبه 28 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:21 ب.ظ http://madikhanoom.blogsky.com

مرسی عزیز دلم...
برام خیلی دعا کن

مدیر مرکز چهارشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:25 ب.ظ http://timarestan.blogsky.com/

دوای ‌تلخ‌ترین‌دردها....

.... و شیطان‌ همین‌ را می‌خواست

مثل همیشه۲۰!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد