مولانا جلال الدین رومی بلخی

 

نه مرادم نه مریدم

نه پیامم نه کلامم
نه سلامم نه علیکم
نه سپیدم نه سیاهم
نه چنانم که تو گویی
نه چنینم که تو خوانی
و نه آنگونه که گفتند و شنیدی
نه سمائم نه زمینم
نه به زنجیر کسی بسته‌ام و بردۀ دینم
نه سرابم
نه برای دل تنهایی تو جام شرابم
نه گرفتار و اسیرم
نه حقیرم
نه فرستادۀ پیرم
نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم نه بهشتم
چُنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم...گر به این نقطه رسیدی
به تو سر بسته و در پرده بگویــم
تا کســی نشنـود این راز گهــربـار جـهان را
آنچـه گفتند و سُرودنـد تو آنـی
خودِ تو جان جهانی
گر نهانـی و عیانـی
تـو همانی که همه عمر بدنبال خودت نعره زنانی


تو ندانی که خود آن نقطۀ عشقی
تو خود اسرار نهانی

تو خود باغ بهشتی
تو بخود آمده از فلسفۀ چون و چرایی
به تو سوگند
که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک بزرگی
نه که جُزئی
نه که چون آب در اندام سَبوئی
تو خود اویی بخود آی
تا در خانه متروکۀ هرکس ننشـــینی و
بجز روشنــی شعشـعۀ پرتـو خود هیچ نبـینـی
و گلِ وصل بـچیـنی....

 

انتظار



 

یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!

 در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!

پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.

لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!

 او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره. خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.

سه سال گذشت... و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال ... شش سال ... سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده . او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.

در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!!!!!!!!!! !!!!!

نتیجه اخلاقی:

بعضی از ماها زندگیمون صرف انتظار کشیدن  برای این می شه که دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار  داریم عمل کنن. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدن هستیم که خودمون (عملا) هیچ کاری انجام نمی دیم.

آیا از رابطه دو چشم باهم آگاهی دارید؟

آیا از رابطه دو چشم باهم آگاهی دارید؟


Do you know the relation between two

eyes?



هیچ گاه یکدیگر را نمی بینندThey never see each other....... ... BUT
با هم مژه میزنند
They blink  together

با هم حرکت میکنند
They move together

با هم اشک میریزنندThey cry together

باهم می بینند
They see things together

با هم می خوابندThey sleep together

با ارتباط عمیق با هم شراکت دارندThey share a very deep bonded relationship

ولی وقتی یک زن را می بینند یکی چشمک میزنه و دیگری نمیزنه
However, when they see a woman, one will blink

 and another will not






نتیجه اخلاقی قضیهMoral of the story


زن توانائی قطع هر ارتباطی رو داره !!!!Woman can break any kind of relationship

سخنانی ارزنده و آموزنده از استاد دکتر علی شریعتی درباره نان

  • سخنانی ارزنده و آموزنده از استاد دکتر علی شریعتی درباره نان

    دموکراسی می گوید: رفیق، حرفت را خودت بزن،
    نانت را من می خورم.

    مارکسیسم می گوید: رفیق، نانت را خودت بخور،
    حرفت را من می زنم.

    فاشیسم می گوید: رفیق، نانت را من می خورم،
    حرفت را هم من می زنم
    و تو فقط برای من کف بزن ...

    اسلام حقیقی می گوید: نانت را خودت بخور،
    حرفت را هم خودت بزن
    و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی.

    اسلام دروغین می گوید: تو نانت را بیاور به ما بده
    و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم،
    اما آن حرفی را که ما می گوییم بزن!